باده پر خوردن و هشیار نشستن سهل است گر به دولت برسی مست نکردی مردی
نوشته شده توسط : ایمان
اکنون که ازتو دورم تنها امیدم شنیدن صدایت است
تو صدایت را ازمن دریغ می کنی
هرچه من بیشتر تلاش می کنم
کمتربه تو دست پیدا می کنم
گویی تلاشم بی انتهاست
شاید باید صبرکرد
شاید باید نشست وگذشت زمان را دید
اه
چگونه مگر می شود ؟
دوری ازتو را
زمانی حس کردم که قرار برماندن گذاشتیم
کاش قرار نمی گذاشتیم.
نوشته شده توسط : اندی هرکول
برگذشته ام پشت کرده ام تا در اینده تو را پیدا کنم
حالاگذشته ندارم اینده را هم بدست نیاورده ام
کجای زندگیم ؟
نوشته شده توسط : اندی هرکول